غضنفر میره ساندویچی یه ساندویچ رو که خورد سیر نمیشه یکی دیگه سفارش میده و میگه:
آقا بیزحمت این یکی رو توی مقوا بـپـیـچـین قبلی توی کاغذ بود سیر نشدم
عجب رسمیه ، رسم زمونه
خونه مون عیدا ، پر از مهمونه
می رن مهمونا ، از اونا فقط
آشغال میوه ، به جا میمونه !
کجاست اون کیوی ؟ چی شد نارنگی ؟
برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !
برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !
تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر …
برو با یک « من » دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !
داد زن شوهر خود را پیغام / که چرا عرضه نداری الدنگ؟
جاریام رفته نشسته در قصر / بنده محبوس در این خانه تنگ
تو برایم نخریدی خودرو / پایم از پیاده رفتن شد لنگ
مردم از خانهنشینی ای مرد / تو بیا تا برویم سوی فرنگ